شهادت گل ياس


السلام عليك ايتهاالمظلومه الشهيده

السلام عليك يا فاطمه بنت محمد

به نام خداوند زهرا ، خداوند ياس

سپاس اورا كه يگانه دختر دردانه ي هستي را فاطمه نام نهاد تا شيعيان وي را به حرمت نور چشم رسولش از آتش دوزخ ببرد.

درود بر حبيب خداي يكتا محمد مصطفي (ص) و سلام بر ميوه ي دل رسول خدا فاطمه ي زهرا و خاندان پاك و مطهرش و سلام و تسليت باد بر آخرين فرزند زهرا ، مهدي موعود ، منتقم خون مادر ، يگانه منجي داغداران زهرا ،آنان كه از پرپر شدن گل ياس به جاي دل آتش در سينه دارند.

فاطمه عاشق ترين مادر و مادرترين معلم آدم است كه رسم عاشقي از پدر آموخت و مسلك آموزگاري از يگانه معلم آدم،تنهاترين عالِم عالَم خداوند رحمن.

فاطمه مظلوم ترين گلي است كه چون بين در و ديوار قرار گرفت؛ عطر ياس در لحظه لحظه لحظه هاي مظلوميت تا هميشه عاشقان را مست كرد كه عشق از او بياموزند.آري عشق، همان مرهمي كه بر غم ها حلاوت مي دهد ، همان شراب طهوري كه بر دلداده فرمان مي دهد تا منتظران دلسوخته ي فرزند ياس،گل نرگس ، مهدي زهرا ، به ياد مادر مظلوم خود و مست از بوي ياسي كه كوچه هاي عاشقي را پر كرده است.آرام و استوار اما خروشان و جاري بر آمدنش منتظر باشند كه او خود گفته است:«فاطمه دختر رول خدا براي من اسوه اي نيكوست.» آري فاطمه اسوه است.

الگويي بي نظير براي آنان كه مي خواهند بندگي بيامزند و در جستجوي وصال حق هستند.فاطمه آموزگار والا ترين آموزگاران انسان است ، همان آموزگاري كه حسن را كرم و سخاوت ، حسين را ايثار و شهادت و زينب را صبر و صلابت آموخت.

بانوي مهر دلمان پردرد است. مولايمان، امام عصرمان غايب است. شيعيان با داغ در سوخته مي سوزند و پريشان تر از گلبرگ در باد دنبال خاك جسمتان هستند و هم مسلكان آنان كه بر رخ زيباي مادر همه ي خوبي هاسيلي زدند و دنيا را در فراغ فرزندتان بر شيعيان شما زندان كرده اند.

حال شما دعايمان كنيد كه خاكي نمانيم كه در خاك خبري از آسمان نيست.

آري مادر عاشقي ها شما بر باله ي نور نشته ايد و ما اينجا در خاك دنبال دل شما مي گرديم. دعايمان كنيد كه با ظهور مولايمان راه آسمان بر ما كه رسم پرواز نمي دانيم باز شود تا دست از خاك برداريم و همنشين آسمانيان شويم.

بر قلب غمبار مهدي ، در داغ مادرش زهرا اكر عاشقي ، صلواتي محمدي بفرست.

حتما بخونيد(ضرر نمي كنيد)

سلام ببخشيد مي خوام بدون مقدمه برم سر اصل مطلب. از همين اول كار مي خوام نوشتمو با سوال هايي كه دارم شروع كنم.«شرمنده»

تا بحال شده شب جمعه رو به شوق اينكه آقا فردا ظهوركنه سرتونو روي بالش بذاريد و صبح با شوق اينكه آقا ظهور كرده باشه بلند بشيد؟ و با عجله به طرف تلويزيون بريد و روشنش كنيد تا ببينيد نوشته (جاء المهدي) يا نه ؟ تا بحال چند بار طول هفته رو به عشق جمعه و اومدن آقا گذرونديد؟ تا بحال شده كه شب جمعه با اصرار به خدا بگيم كه خدايا فردا اين انتظار جانسوز رو تمومش كن؟اصلا انتظارمون جانسوز هست؟و اين آخرين جمعه ي بي يار باشه ؟ تا به حال دغدغه مون اومدن آقا بوده؟ راستش مي دونيد،فكر نكنم آقا از غير ما شيعه هاش از كس ديگه انتظار داشته باشه.تا به حال انتظاراتشو برآورده كرديم؟اصلا بي خيال انتظارات،تا به حال سعي كرديم كه ناراحتش نكنيم؟ سعي كرديم قلب آقا رو آزرده نكنيم؟ تا به حال شده مادر يا دوستتون از دستتون ناراحت بشه؟چقدر سعي كرديد از دلش دربياريد؟ تا به حال از صاحب الزمان دلجويي كرديم؟ چقدر اين دعاهاي فرج رو از ته ته دلمون خونديم ؟ چند بار اساسي از خدا اومدنشو خواستيم ؟ تا به حال با عمل خودمون اومدنشو در خواست كرديم؟ من كه هيچكدومشو انجام ندادم خوش به حال اونايي كه منتظر واقعي اند،واقعا خوشا به حالشون........ .

پي نوشت 1. عيد بزرگ مبعث رو به تمام منتظران صاحب الزمان تبريك ميگم.

پي نوشت 2.خوشحال ميشم جوابمو تو نظرات بديد.

همه چي يه جوريه!

آقا جان :من خيلي کوچکتر از آنم که بخواهم چيزي بگويم ولي مي خواهم حرف دلم را بشنويد0مني که غرق در گناهم ولي با اين حال دلي دارم پر ز شور و شوق وصال ؛و رسيدن به آزادي.

آقا جان؛هواي شهرمان را دود و دم گناه گرفته، بوي غربت در کوچه هاي شهرمان پيچيده؛ دلهاي مردم شهر سياه شده ديگر اثري از دلهاي پاک نيست ديگر کسي به فکر ديگري نيست گذشت آن زمان که همسايه به فکر همسايه اش بود و از تمام احوال او خبر داشت ولي دريغ که اکنون همسايه، همسايه اش را نمي شناسد چه رسد که از احوال او جويا شود .آقا جان؛ در اين شهر همه با هم غريبه اند، هر کس سرش به کار خود است و در پي اندوختن متاع دنيا، همه در تلاش هستند ، صبح تا شب به دنبال يک چيز مي دوند چيزي که در شهرمان حرف اول را مي زند،پول است.آري پول است که ديگر حرفي براي کسي باقي نگذاشته است و مردم براي بدست آوردنش از هيچ کاري دريغ نمي کنند آنها حاضرند براي بدست آوردن پول دل ها را بشکنند، قلب ها را به درد بياورند، زندگي ها را نابود کنند !

آقا جان؛ شرم مي کنم از گفتنش ولي آنها حاضرند به خاطر بدست آوردن دنيا هر چيزي را از دست بدهند حتي حاضرند قلب شما را به درد بياورند و دل شما را از دست بدهند و کسي نيست تا به آنها بگويد: اي جاهلان لباس آخرت جيب ندارد اينها را براي چه اندوخته ايد؟

آقا جان؛ نمي دانم چه بگويم ولي همين مردم با اين همه ظلم و ستمي که در حق خود و ديگران روا مي دارند در محافلي که نام شما برده مي شود مي آيند تا خودي نشان دهند ناله سر مي دهند و گريه مي کنند تا خود را منتظر تر از بقيه نشان دهند ولي آقا جان اينان

 تا کي مي توانند شخصيت کاذب خود را حفظ کنند؟

آقا جان؛ما همه به اميد روزي هستيم که شما بياييد و تمام پرده ها کنار رود و چهره ي واقعي دروغ گويان بر مردم آشکار.

اللهم عجل لوليک الفرج

برهنه به بستر بي كسي مرده ام ...              تو از يادم نمي روي

خاموش به رسم رساترين شيون آدمي...          تو از يادم نمي روي

گريباني براي دريدن اين بغض بي قرار...            تو از يادم نمي روي

خوب كرده اي كه از يادم نمي روي...

گريه در گريه...

خنده به شوق...!

گوش كن،گوش كن!

اي تو همين حوالي

                         در جمع من و اين بغض بي قرار

                                                                  جاي تو خالي...

درد و دلی با آقا

سلام آقا جونم

می دونم این روزها همه از آخرین جمعه ی سال برات  گفتند و از نیومدنت گله و شکایت داشتند دریغ از اینکه بدونیم نیومدنت از کوتاهی خود ماست .

اصلا آقا جون می دونی هرچی دارم فکر چی برات بنویسم که تکراری نباشه هیچی به ذهنم نمی رسه.

اقا کلافه ام. دوست دارم یه دل سیر بشینم گریه کنم مخصوصا از اون وقتی که متوجه شدم من منتظر واقعی نیستم.شرمندتم ،اصلا نمی دونم با چه رویی دارم باهات صحبت می کنم. اصلا رو ندارم بهت بگم چرا نمیای؟ چون که خوب می دونم اگه من منتظر خوبی برات بودم،میومدی. بنابراین باید از خودم سوال کنم که چرا امسالم آقا نیومد؟ با یه علامت سوال بزرگ تو ذهنم. بعد باید برگردم به کارنامه ی اعمالم تو سال گذشته نگاه کنم که حتی از  فکر کردن به این موضوع وحشت دارم.خب با این کارنامه ی سیاه چطور می تونم انتظار ظهورتو داشته باشم . حالا به خودم امید میدم که هنوز دیر نشده و با خدای بی نهایت مهربون و امام به این بخشندگی میشه جبران کرد. و به خودم قول می دادم که از سال جدید تولد دوباره رو شروع کنم.و و منم مثل سال نو، نوی نو بشم.ولی اقا جون می ترسم که همه ی این قول هامو فراموش کنم.کمکم کن تا بتونم روی قول هام واستم و به عهدم وفا کنم.از عهدشکنی می ترسم. می ترسم که نکنه قولم قول نباشه و بار دیگه قلب نازنینت رو بشکنم.مواظبم باش.

جونم فدات

دلم گرفته چقدر زود دیر میشه و چقدر زود یه سال بدون تو گذشت و ما هنوز در تنهایی خود غوطه وریم ولی امیدوارم با دعای مقلب القلوب واقعا تغییر کنیم و برات منتظر خوبی باشم.

برام دعا کن تا بتونم وظایفم رو به خوبی انجام بدم.آقا جون خیلی دوستت دارم.

 

اي كاش...

مولا جان: ای کاش مهد کودکم،مهد آشنایی با تو بود.کاشکی در کلاس اوّل دبستان،آموزگارم الفبای عشق تو را برایم هجّی می کرد و نام زیبای تو را سر مشق دفترچۀ تکلیفم قرار می داد.

در دورۀ راهنمایی،هیچ کس مرا به خیمۀ سبز تو راهنمایی نکرد. در سال های دبیرستان،کسی مرا با توکه مدیر عالم امکان هستی پیوند نزد.

درکتاب جغرافی ما،صحبتی از «ذی طُوی»و«رَضوی»نبود. («ذی طُوی»کوهی است نزدیک مکّه ،سر راه تنعیم و«رَضوی»کوهی در غرب مدینه.در دعای ندبه می خوانیم:«کاش می دانستم...در کدام سرزمین اقامت میکنی؟آیا دررَضوی یاغیر آن یا در ذی طُوی؟»)

در کلاس تاریخ،کسی مرا با تاریخ غیبت،غربت وتنهایی تو آشنا نساخت. در درس دینی، به ما نگفتتند«باب الله»و«دَیّان دین» حق تویی.(در زیارت آل یاسین آمده است:«السلام علیک یا باب الله و دیّان دینه») دریغ که در کلاس ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت قُدس تو را گوش زد نکردند! افسوس که در کلاس نقاشی، چهرۀ مهربان تو را برایم به تصویر نکشیدند!

چرا موضوع انشای ما، به جای «علم بهتر است یا ثروت»،از تو و از حضور تو و روش های جلب رضایت تو نبود؟!مگر نه بی تو نه علم خوب است و نه ثروت؟

کاش در کنار زبان بیگانه،زبان گفتگو با تو را نیز-که آشناترین و دیرینه ترین مونس فطرت های بشر است-به ما می آموختند!ای کاش-وقتی برای آموختن یک زبان خارجی به زحمت می افتادم-به من می گفتند:او تمامی زبان ها و گویش ها و لهجه ها...وحتی زبان پرندگان را می داند و می شناسد.

در زنگ شیمی-وقتی سخن از چرخش الکترون ها به دور هستۀ اتم به میان می آمد-اشارتی کافی بود تا بفهمم تمام عالم هستی و ما سوی الله به گرد وجود شریف تو می چرخند.

ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمول های پیچیدۀ ریاضی،فیزیک و شیمی،فرمول سادۀ ارتباط با تو را نیز به من یاد می دادند.

درس فیزیک،قوانین شکست نور را به ما آموخت ; ولی نفهمیدیم«نور خدا»تویی و مقصود از «یهدی الله لنوره من یشاء»(«خدا هر کس را بخواهد به طرف نور خویش هدایت می کند»قسمتی از آیۀ35 از سورۀ نور که در حدیث شریف،حضرت امیر المؤمنین(ع)آن را به امام عصر(ع)تأویل فرموده اند.تفسیر برهان 4:72(ح 7643).) از سرعت سرسام آور نور برایم گفتند امّا اشاره نکردند شعاع دید امام معصوم تا کجاست و نگفتند امام در یک لحظه میتواند تمام عوالم وکهکشان ها را از نظر بگذراند و از احوال همۀساکنان زمین و آسمان با خبر شود.

وقتی برای کنکور درس می خواندم،کسی مرا برای ثبت نام در دانشگاه معرفت و محبّت امام زمان(ع)تشویق نکرد که معرفت امام نیز مراتب دارد و خیلی ها تا آخر عمر درهمان دوران طفولیت یا مهدکودک خویش در جا می زنند.

نمی دانستم که عناوینی همچون دکتر،پروفسور و...قرار دادهایی در میان انسانهاست که تنها به کار کسب ثروت،قدرت،شهرت و منزلت اجتماعی و گاهی خدمت در این دنیا می آید;اصلا در این وادی نبودم.

از فضای نیمه بستۀ مدرسه وارد فضای باز دانشگاه شدم.در دانشگاه وضع از این هم اسف بارتر بود. بازار غرور و نخوت پر مشتری بود و اسباب غفلت، فراوان و فراهم.فضا نیز رنگ و بو گرفته از «علم زدگی»و «روشن فکر مآبی»!خیلی ها را گرفتار تب مدرک گرایی می دیدم.علم آن چیزی بود که از فلان کتاب مرجع اروپایی یا فلان مجلّۀ آمریکایی ترجمه می شد.از علوم اهل بیت(ع)،دانش یقین بخش آسمانی،کمتر سخن به میان می آمد!

مولای من:

در دانشگاه هم کسی برایم از تو سخن نگفت. پرچمی به نام تو افراشته نبود.کسی به سوی تو دعوت نمی کرد. هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نکرد.کارکرد دروس معارف اسلامی و تاریخ اسلام،جبران کسری معدل دانشجویان بود!نه اینکه از تبلیغات مذهبی،نشست های فرهنگی،نماز جماعت،اردوهای سیاحتی زیارتی و...خبری نباشد...کم وبیش یافت می شد; امّا در همین عرصه ها نیزتو سهمی نداشتی وغریب و مظلوم و «از یاد رفته»بودی.

پس از فراغت از تحصیل نیز،ادارۀ زندگی و دغدغۀ معاش، مجالی برای فکر کردن راجع به تو برایم باقی نگذاشت!

اینک امّا، در عمق ضمیر خود تو را یافته ام; چندی است با دیدۀ دل تو را پیدا کرده ام; در قلب خویش گرمای وجودت را با تمام وجود حس می کنم; گویی دوباره متولد شده ام. تعارف بردار نیست. زندگی بدون تو-که امام عصر وپدر زمانه ای-«مردگی»است و اگر کسی همچون من،پس از عمری غفلت به تو رسید،حق دارد احساس تولدی دوباره کند; حق دارداز تو بخواهد از این پس او را رها نکنی و در فتنه ها و ابتلایات آخر الزمان از او دست گیری; حق داردبه شکرانۀ این نعمت، پیشانی ادب بر خاک بساید و با خود زمزمه کند:

"الحمد الله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهدی لولا أن هدانا

برگرفته از مقدمۀ کتاب"آشتی با امام عصر" نوشتۀ "دکتر علی هراتیان"

به خودمون بيايم.

چه انتظار عجيبي!

تو بين منتظران هم                               عزيز من چه غريبي!

چه بي خيال نشستيم                                نه كوششي نه وفايي!

فقط نشستيم و گفتيم                                 خدا كند كه بيايي؟

 

خود امام زمان در مورد اوصاف و ويژگي  ياران خويش مي فرمايند:آنها مرداني هستند كه دل هايشان همانند قطعه هاي آهن است.هرگز دچار شك و ترديد نمي شوند و در حق خدا از سنگ سخت تر هستند،اگر به كوهها حمله برند آنها را از جاي بر مي كنند. با پرچم هاي خود به هر شهري روي آورند آن شهر را تحت سيطره ي خود درمي آورند.بر فراز اسب ها چون عقاب چابك و چالاك اند،براي تبرك،زين اسب امام را مسح مي كنند و پروانه وار دور شمع وجودش مي گردند و خود را سپر جان امام قرار مي دهند.شب ها را به شب زنده داري مي پردارند و در سراسر شب نغمه هاي نماز و ذكر و عبادتشان چون صداي زنبور به گوش مي رسد،آنها زاهدان شب و شيران روزند و در برابر امام عزيزشان كاملا مطيع و تسليم هستند.

در برخي از روايات آمده است كه همه يا اكثر ياران امام جوان هستند و هركدام از آنها قدرت چهل مرد را دارد.آنها عاشق شهادت اند.

همچنين امام علي درباره ي كساني كه با امام (عج) پيمان مي بندند و بيعت مي كنند،مي فرمايند:امام با اين شرط با آنان بيعت مي كند كه در امانت خيانت نكنند، پاكدامن باشند،اهل دشنام و كلمات زشت نباشند،به ظلم و ستم خون ريزي نكنند، به خانه اي هجوم نبرند،كسي را به ناحق آزار ندهند،ساده زيست باشند و بر مركب هاي گران قيمت سوار نشوند،لباس هاي فاخر نپوشند،مسجدي را خراب نكنند،به يتيمان ستم نكنند،به دنبال شهوت راني نباشند،شراب ننوشند،به پيمان خود عمل كنند،ثروت و مال را احتكار نكنند...و در راه خدا به شايستگي جهاد نمايند.

 

خب به نظرتون ما چقدر موارد بالا رو رعايت مي كنيم ما كه دوست داريم از ياران امام زمان باشيم چقدر سعي مي كنيم اين اوصاف رو در خودمون پرورش بديم؟

هر پنج شنبه كه امام به پرونده هامون نگاه مي كنه چقدر ازمون راضيه؟

نكنه قلبشو به درد بياريم؟نكنه ازمون راضي نباشه؟

مي دونيد ما هممون ميگيم كه منتظر ظهور هستيم،ولي چقدر تونستيم شرايط ظهور رو محيا كنيم؟

نكنه امام تو اون تنهاييشون بگن:«هل من ناصر ينصرني؟»

وما نداشونو نشنويم.

به نظرم فقط صحبت كردن از ظهور كافي نيست بايد دست به كار بشيم.

 

ازتون مي خوام جواب سوالاتم رو در بخش نظرات بهم بدين.

پي نوشت:مخاطب اصلي اين متن خود من هستم.به بزرگواران جسارت نشه.

پيام من به رهبر عزيزم

سلام آقا جون

مي دونم كه اين اتفاقات اخير دل شما رو به درد آورده و بسيار ناراحتيد.

ولي خودتون مي دونيد كه اونا افرادي گمراه و وطن فروش هستند كه همه چي رو زير پاشون گذاشتند حتي مليت و هويتشون رو.

بدونيد كه مردم معتقد ايران همه پشتيبان و گوش به فرمان شما هستند و هيچ وقت دست از ولايت فقيه نمي كشند.ما همه حاضريم جونمون رو فداتون كنيم تا شما يه لحظه هم ناراحت نباشيد.

اميدوارم صاحب الزمان (عج) هرچه زودتر ظهور كنه تا خودش انتقام جد مظلومشون سيد الشهدا رو بگيره و اونها رو متوجه اشتباه بزرگشون كنه.

اميدوارم كساني كه از راه انقلاب و اسلام جدا شدند هر چه زودتر به راه حق برگردند و اشتباهاتشون رو جبران كنند گرچه ازشون بعيده.

به اميد ظهور امام زمان (عج)

اللهم عجل لوليك الفرج

چند دعاي زيبا

چند دعاي زيبا:

از خداوند خواستم عادتهاي زشت مرا تركم بدهد.خدا فرمود:خودت بايد آنها را رها كني.

- از خداوند درخواست كردم فرزند معلولم را شفا دهد.فرمود:لازم نيست،روحش سالم است.جسم هم كه موقت است.

- از خداوند خواستم به من صبر عطا كند.فرمود:صبر حاصل سختي و رنج است.عطا كردني نيست آموختني است.

- از خداوند خواستم مرا خوشبخت كند.فرمود:نعمت از من خوشبخت شدن از تو.

- از خداوند خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نكند،فرمود:رنج از دلبستگي هاي دنيايي جدا و به من نزديكترت مي كند.

- از خداوند خواستم روحم را رشد دهد،فرمود:تو خودت بايد رشد كني.من فقط شاخ و برگ اضافيت را هرس مي كنم تا بارور شوي.

- از خداوند خواستم كاري كد كه از زندگي لذت كامل ببرم،فرمود :براي اين كار من به تو زندگي داده ام.

- از خداوند خواستم مرا نيرو دهدو خداوند مشكلاتي سر راهم قرار داد تا قوي شوم.

- از خداوند خواستم تا دانش و داناييم را زياد كند و خداوند مسائلي براي حل كردن به من داد.

- از خداوند خواستم كه مترقي و سعادتمندم كند و خداوند به من قدرت تفكر و زور بازو داد تا كار كنم.

- از خداوند خواستم كه شهامتم را زياد كند و خداوند موانعي بر سر راهم قرار داد تا آنها را با تفكر صحيح از ميان بردارم.

- از خداوند خواستم به من انگيزه بدهد و خداوند كساني را به من نشان داد كه نيازمند كمك بودند.و پس از آن دانستم كه خودم از همه نيازمندترم.

شهادت ماه